دکتری علوم سیاسی گرایش جامعه شناسی سیاسی، دانشکده علوم اداری و اقتصاد، دانشگاه اصفهان، اصفهان، جمهوری اسلامی ایران
10.22080/jpir.2025.29396.1435
چکیده
بعد از اتمام جنگ جهانی دوم یکی از مسائل بسیار مهمی که کماکان در دستور کار دستگاه سیاست خارجی بریتانیا و هژمون نوظهور کانونی جهانی یعنی ایالات متحده قرار گرفت تشکیل دولت یهودی بود. این مسئله با ظهور نهادهای بین المللی نوین و نفوذ موثر جنبش صهیونیستی در ساختار قدرت ایالات متحده ابعاد حقوقی پیچیده ای پیدا کرد. در این راستا نقش متناقض سازمان ملل متحد در حمایت از جنبش صهیونیستی در بدو پایهگذاری دولت برساخته اسرائیلی و صحهگذاری بر تقسیم سرزمین تاریخی فلسطین منشا بازتولید بحران پایدار اشغالگری، نسل کشی و پاکسازی قومی مردم فلسطین بوده است. این بحران با ورود هژمونی ایالات متحده به سیاست بینالملل و کنترل ساختاری آن بر سازمانهای بینالمللی بحران فلسطینی-اسرائیلی را بعلت حمایت فراگیر از رژیم صهیونیستی و نفی حقوقی انسانی و سرزمینی ملت فلسطین به یک مسئله غامض لاینحل بدل نموده است. در این راستا پرسش اصلی مقاله حاضر چنین مطرح میشود که نقش ایالاتمتحده در محتوای فصل پنجم منشور سازمان ملل متحد در بازتولید بحران اشغالگری و نسلکشی فلسطینی چگونه عمل مینماید؟ فرضیه مقاله نشان میدهد اختیارات انحصاری قدرتهای کانونی در فصل پنجم منشور مللمتحد در قالب احاله مسئولیت رئالیستی بسترساز اقدامات مافیایی و اعمال نفوذ انحصاری ایالات متحده به نفع رژیم صهیونیستی بوده و الزام نهادی بینالمللی در تشکیل دولت مستقل فلسطینی مستلزم اصلاح ساختاری در منشور ملل متحد است. پژوهش حاضر درصدد است فرضیه مورد اشاره را براساس روش تحلیل ساختاری انتقادی در نظام بینالملل واکاوی نماید.