کاربرد تئوری نهادگرایی نئولیبرال در روابط اتحادیه اروپا و چین درزمان ریاست جمهوری بوش پسروباراک اوباما

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار روابط بین الملل، دانشکده‌ حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران

2 کارشناس‌ارشد مطالعات اروپا، دانشکده‌ حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران

10.22080/jpir.2020.2681

چکیده

بر مبنای "معمای امنیت"، افزایش قدرت هر بازیگر تهدیدی علیه امنیت بازیگر دیگر تلقی شده و آن را به مدیریت این تهدید وا می­دارد. مدیریت این تهدید نیز جز در پرتو افزایش قدرت و "ایجاد موازنه" امکان­پذیر نیست؛ امّا وضعیت روابط اتحادیةاروپا و چین را شاید بتوان بدعتی در این میان دانست، زیرا علی­رغم توسعة اقتصادی سریع چین و ارتقای جایگاه آن در سیاست بین­الملل از یک­سو و کامل­ترشدن روند همگرایی اتحادیةاروپا و افزایش قدرت آن از سوی دیگر، این دو، یکدیگر را نه­تنها "تهدید" تلقی نمی­کنند، بلکه هر یک، دیگری را "فرصتی" برای افزایش قدرت خود می­داند. اگرچه چین، یکی از کشورهای وابسته به ایدئولوژی جناح چپ بوده امّا با این حال توانسته خود را با نظام بین­الملل همراه کند و به عنوان یک قدرت اقتصادی-سیاسی بزرگ در عرصة جهانی مطرح شود. در کنار چین، اتحادیةاروپا به عنوان قدرتمندترین نهاد مبتنی بر اتّحاد بین دولت­ها در نیم­قرن اخیر، توانسته هم بر قطب­های قدرت حاکم بر سیاست بین­الملل و هم بر بینش پژوهشگران سیاست جهانی تأثیر بگذارد. پژوهش حاضر به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش می­باشد که روابط اتحادیةاروپا و چین از 2001 تا 2016، چگونه و تحت تأثیر چه عواملی بوده است؟ با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به این نتیجه دست یافتیم که روابط فی­مابین اتحادیة اروپا و چین در درجة اوّل، متأثر از عوامل اقتصادی-تجاری شامل: تجارت (میزان صادرات و واردات و همچنین میزان کلی تجارت کالا) و میزان سرمایه­گذاری مستقیم خارجی و از سوی دیگر تحت تأثیر عوامل سیاسی شامل: تحریم تسلیحاتی، مسألة تایوان و حقوق بشر بوده است.

کلیدواژه‌ها